حرف 43
خودَم خواستمـ شروع ش ـه :| شروع شُد ... وَ دیشب هَم تمومـ شُد /. ناراحتـ ؟ ناراحتـ نیستمـ ...نه نیستمـ :) مَن هیچوقت بخاطر رفتن ِ ی ِ نفر نباختمـ خودمـو هیچوقت افسـرده نشدمـ . سریـع بیخیال ِ طرفـ میشمـ . البته نـه بـه این اسونـی هـآ ...زمـآن میبرـه :( بلـه دوستان ... اینه زندگی ـه مَن . و من چقدر از این اخلاق ِ خودمـ راضی اَم ک ـه ی ـه روز عاشقمـ و روزـه بعدش فارغ :)) خوبـ نیستـ دل بستن برای مَن . عادت ندارمـ کـه ب ـه پای ِ کسی بشینمـ و روز ُ شبـَم بشه اون /...انقدر که بودن با پسرار ُ تجربه کردمـ ک ـه دیگه بعده ۱ مـآه بعده ۱ هفت ـه بودن باهاشون ازشون خست ـه میشَم و میزنمـ درـه کونشـون میگمـ بـه سَلامت :( :)) =))
میلـاد وقتـی اروم ـه خوبـه ... دیشب عصب ـی شُد . بعلـه ... دلیلش همـ مَن بودمـ وگرن ـه اون ازین اخلاقا ندارـه ک ِ تا تقـی بـه توقی میخورـه قاط بزنـه :| بی حوصلـه بودمـ ... زنگیـد قربون صدقمـ رفت منمـ میگمـ کـه چون حوصلـه نداشتمـ هـِی قهوه ایـش میکردمـ :( هـِی میخندید ُ به روی ِ خودش نمیوورد تـا اینک ـه زد بـه سیمـه آخر :| و بعـد همـ تو چند تا اس ریدیمـ بدجور بهم =)) و بعد ِ ۱ ساعت تلفنـی صحبت کردن ُ یکمـی گریه های ِ مَن خدافطـی کردیم ... میلاد پـــَر ...! دلمـ تنگ میشـه واس ـه اون بیرون رفتنـآی ِ چند نفرمون . دلمـ تنگ میشـه واسـه شوخیـآ و خـل بازیامون . دلمـ تنگ میشـه واس ـه اون پیک ـآی ِ مشروبمون . دلمـ واس ـه خونتون تنگـ میشـه کـه مناسبتآ همیشـه میرفتیمـ اونجآ .دلمـ تنگـ میشه واس ـه اون لحظه هایی ک ـه دستامـ و میگرفتـی تو دستات ـو میبوسیدیشون ... دلـَم خیلـی تنگ میشـه واس ـه مغازت ـو اون صندلیی ک ـه اونجآ بود ُ مَن همیشـه روش میشستمـ :) بعلـه ... روزآی ِ خوشمون هَم پـــَر ...!
دیشـَب میگفت : بهآر تو انقدر خوشگل ُ ناز ُ دوست داشتنیی ک ـه هرکسی ُ بخای میتونـ ی بدست بیـاری رآحت ./. و خیلـی راحت همـ میتونی گنـد بزنی بـه طرف مقابلت . میتونـی جورـی بشکنیـش ُ بکوبیـش زمین ک ـه دیگه هیچی ازش نمونـه و نتونـه دیگه از رو زمیـن بلند ش ـه :|خوشبحـآل ِ اونایی کـه تورو داشتَن و خوشبحال ِ مَن ک ـه با تو تونستمـ باشمـ وَ خوشبحال ِ اونی ک ـه قرارـه تو همیشـه واسـَش بمونـی .. !
خنده هـآم هنوزم سر جاشون هستـَن :)